اهورااهورا، تا این لحظه: 9 سال و 30 روز سن داره

اهورا هدیه ای از خدا برای مامان و بابایی

اولین روز کودک بهار زندگیم

سلامی بر زیباترین هدیه خداوند پسر عزیزم اهو را  نفسم امروز اولین روز کودک زندگیت بود روز کودک را بر تو ای گل زیبای من تبریک می گویم و از خداوند منان میخواهم که در طول زندگیت همیشه سالم  و موفق باشی و درزندگیت به درجات عالی برسی و چشم بد همیشه ازت دور باشه گلم به مناسبت روز کودک علاوه بر اینکه عزیز و خاله جون ها و بابایی و من برات هدیه خریدیم تو رو بردم آتلیه و یک عکس خیلی خوشگل ازت گرفتم که انشالله به محض تحویل گرفتن , عکست رو تو  وبلاگت درج می کنم مامانی تنها آرزوم اینکه یه روزی عکسهای دامادی جنابعالی رو ببینم عشقم خیلی دوست دارم   تشکری از زبان اهورا برای عزیزانش:خاله جون های عزیزم و بابایی و ...
17 مهر 1394

سومین ماهگرد تولد پسرم

سلام پسرم عزیزم مامان جونم پریروز شما سه ماهه شدی و من چقدر خوشحال و خوشبخت بودم که تو تک تک روزهای این سه ماه : سه ماهی که با بی قراری هایت بی قرار شدم .... با آرامشت آرام شدم... با گریه هایت گریه کردم.... با خنده های شیرینت تو را در آغوش کشیده و خندیدم و به اوج رفتم سه ماهه که از برکت وجود تو من لایق کلمه  زیبا و مقدس مادر شدم با تمام وجودم دعا می کنم که پروردگارم تو را از چشم بد محفوظ نگه داشته و مرا در بزرگ کردن تو یاری رساند .                               &nbs...
3 مرداد 1394

اهورای مامان و بابا

قند عسلم تو بیمارستان از لحظه ورود به اتاق عمل تا بدنیا اومدن تو از سر هیجان و خوشحالی فقط گریه می کردم و زمانی که تو رو آوردن کنارم با دیدن روی ماهت تمام رنج ها و زحمتهای 9 ماه را فراموش کرده و تو را در آغوش کشیده و هزاران بار خدارا شکر کردم که فرزند سالم و زیبایی چون تورا به من هدیه داده بود . عزیزم اینم عکس از اولین روز بدنیا اومدنت که تو بیمارستان همه از جمله پرستارها و مریض های سایر بخش ها ازت عکس می گرفتن و میگفتن تا به امروز هیچ نوزادی به زیبایی تو در آنجا بدنیا نیومده                           ...
10 تير 1394

طلوع خورشید در زندگی من و عشقم

بالاخره روز موعود فرا رسید و دکتر برای 1 اردیبهشت ساعت 6 صبح در بیمارستان بهبود وقت داده بود و من و بابا و عزیز و آبچی مامان و صبا صبح ساعت 5:30راه افتادیم و رفتیم بیمارستان ولی متاسفانه جا برای پذیرش نداشتن که طی تماس  و هماهنگی با دکترت منو پذیرش کردن و ساعت 8:15دقیقه پسر من سفر 9 ماهشو به سلامتی تموم کرد و پا بدنیا گذاشته و همه اعضای خانواده مخصوصا من و باباش رو مسرور کرد عزیزیم میلادت مبارک انشالله صد ساله بشی. راستی گلم خاله جونت(فریبا) اولین تولدت رو تو بیمارستان با خریدن کیک و کادو برات برگزار کرد دست گلش درد نکنه ...
10 تير 1394

جشن سیسمونی اهورا خان

عزیز دلم در مورخ 94/1/6جشن سیسمونیت رو با کمک خاله جون ها و عزیز برگزار کردیم و سیسمونی خوشگلت رو که واسه خرید تک تک شون کل تبریز رو با آبجی مامانت زیر پا گذاشته بودیم رو برات چیدیم .پسرنازم  بازم طبق معمول خاله هات  با درست کردن سیسمونی جداگانه به اسم سیسمونی خاله ها منو سوپرایز کردن و کلی ذوق زده شدم و همین جا میخوام از همه خواهر های گلم تشکر کنم که همیشه  و همه جا باعث افتخار و مایه سربلندی من هستند عزیزانم میبوسمتون.   ...
10 تير 1394