اهورااهورا، تا این لحظه: 9 سال و 18 روز سن داره

اهورا هدیه ای از خدا برای مامان و بابایی

اهورای مامان و بابا

قند عسلم تو بیمارستان از لحظه ورود به اتاق عمل تا بدنیا اومدن تو از سر هیجان و خوشحالی فقط گریه می کردم و زمانی که تو رو آوردن کنارم با دیدن روی ماهت تمام رنج ها و زحمتهای 9 ماه را فراموش کرده و تو را در آغوش کشیده و هزاران بار خدارا شکر کردم که فرزند سالم و زیبایی چون تورا به من هدیه داده بود . عزیزم اینم عکس از اولین روز بدنیا اومدنت که تو بیمارستان همه از جمله پرستارها و مریض های سایر بخش ها ازت عکس می گرفتن و میگفتن تا به امروز هیچ نوزادی به زیبایی تو در آنجا بدنیا نیومده                           ...
10 تير 1394

طلوع خورشید در زندگی من و عشقم

بالاخره روز موعود فرا رسید و دکتر برای 1 اردیبهشت ساعت 6 صبح در بیمارستان بهبود وقت داده بود و من و بابا و عزیز و آبچی مامان و صبا صبح ساعت 5:30راه افتادیم و رفتیم بیمارستان ولی متاسفانه جا برای پذیرش نداشتن که طی تماس  و هماهنگی با دکترت منو پذیرش کردن و ساعت 8:15دقیقه پسر من سفر 9 ماهشو به سلامتی تموم کرد و پا بدنیا گذاشته و همه اعضای خانواده مخصوصا من و باباش رو مسرور کرد عزیزیم میلادت مبارک انشالله صد ساله بشی. راستی گلم خاله جونت(فریبا) اولین تولدت رو تو بیمارستان با خریدن کیک و کادو برات برگزار کرد دست گلش درد نکنه ...
10 تير 1394

جشن سیسمونی اهورا خان

عزیز دلم در مورخ 94/1/6جشن سیسمونیت رو با کمک خاله جون ها و عزیز برگزار کردیم و سیسمونی خوشگلت رو که واسه خرید تک تک شون کل تبریز رو با آبجی مامانت زیر پا گذاشته بودیم رو برات چیدیم .پسرنازم  بازم طبق معمول خاله هات  با درست کردن سیسمونی جداگانه به اسم سیسمونی خاله ها منو سوپرایز کردن و کلی ذوق زده شدم و همین جا میخوام از همه خواهر های گلم تشکر کنم که همیشه  و همه جا باعث افتخار و مایه سربلندی من هستند عزیزانم میبوسمتون.   ...
10 تير 1394

تولد بابایی جون

تموم هستی من امروز تولد بابایی جون هستش بیا از اینجا 2 تایی به بابایی تبریک بگیم پس همسر عزیزم و بابای مهربون اهورا کوچولو تولدت مبارک انشالله تولد صد سالگیت ،عزیزم انشالله سال اینده تولدت رو 3 تایی جشن می گیریم بابا سعید خیلی دوست داریم بوووووووووووووووووووس ...
1 دی 1393

بدون عنوان

سلام پسر خوشگلمون   عزیزم امروز شب یلدا است و من و بابایی  امسال به تنهایی یلدارو جشن گرفتیم انشاالله سال اینده با  وجود تو زندگی مون  پر از نور و روشنایی میشه  و محفلمون رو گرم می کنی و 3 تایی یلدارو جشن می گیریم یکی یدونه و عمر مامانی یلدات مبارک  پسرم واقعا عاشقتم و دوست دارم ...
30 آذر 1393

دوست اهورا کوچولوم

سلام عشق مامان  کوچولوی من خوبی؟عزیزم امیدوارم تو دل مامان جات راحت باشه و مامان اذیتت نکنه تا بتونی به خوبی بزرگ بشی و زودی بیایی تو بغلم  به خدا تو دنیا تنها آرزوم بغل کردن و بوئیدن گل وجودته.اهورام امروز برات یه سوپرایزی دارم خاله جونت برات یه هدیه ی خوشگلی فرستاده که میذارم تو صفحه ات تا هر موقع خودت بزرگ شدی بیایی و ببینی که چقدر مثل تو ماه و دوست داشتنیه دسته خاله جونه مهربونمون  درد نکنه ...
12 آذر 1393

اتفاقات رخ داده در این 4 ماه

عزیز مامانی،به خاطر ویار شدیدم تو این چهار ماه همش تو خونه عزیز جون بودم به همین خاطر نتونستم همه اتفاقات افتاده رو به روز برات بنویسم قند عسلم اینجا برات به صورت خلاصه وار درج می کنم : 17 شهریور :تولد مامانی که شما تو دلم تشریف داشتین قربونت برم 19 شهریور:مسافرت به سرعین با عزیز جون و بابابزرگ و بابایی 25 شهریور :اولین ویزیت دکتر ت که بعد از چکاب و سونوگرافی گفت قلب مورچه کوچولوت تشکیل شده و من از خوشحالی  تو مطب و تو راه فقط گریه می کردم. 15مهر : دومین ویزیت دکترت و اولین  آزمایش غربالگری و سو نوگرافی که دکترت گفت همه چیز عالی داره پیش میره گلم الهی چشم بد همیشه ازت دور باشه.راستی مامانی تو این سونو صدای قلبت رو شنی...
30 آبان 1393